سلام به همه ی دوستان گلم
امروز اومدم 1 خبر خوب بدم
مشکلات ما حل شد
در واقع از اول مشکلی نبود من یکم بزرگش کردم آخه وقتی دلتنگ می شم دست خودم نیست سریع ناراحت می شم و به هم می ریزم.
اون روز واقعا دلم می خواست ببینمش.وقتی قرار بهم خورد خیلی ناراحت شدمو ....................
ولی فکر می کنم چنین مشکلی لازم بود آخه تو این مدت که از هم دور بودیم نه این که از هم خبر نداشته باشیم ها ولی خوب.........
من فهمیدم واقعا عاشقشم و نمی تونم بدون اون زندگی کنم
من همه ی مشکلات و دلتنگیام رو به اون می گم و اون آرومم می کنه
ولی این روزها بعضی چیز ها رو نمی تو نستم بهش بگم و این خیلی بد بود
تمام طول روزفکرش از سرم بیرون نمی رفت
تا این که با 1 صحبت ساده معلوم شد من یکم تند رفتم
از قدیم گفتن دعوا نمک زندگیه.زندگیه ما که فعلا نمکش کافیه امیدوارم حالا حالا ها ازین مشکلات پیش نیاد.
دلم خیلی براش تنگ شده دلم می خواد ببینمش اما...........
اما نمیشه شاید 3 ماه یا بیشتر طول بکشه که بتونم ببینمش.
وای خدای من یعنی می تونم تحمل کنم؟
به هر جا می روم یاد تو با من
تمام زندگیم از آن تو بس؟
نمی دانم چرا این گونه هستم
کمی آشفته و دلتنگ هستم
اگر بودی کنارم یار خوبم
نبودم این چنین آشفته و تک
من و تو عاشق و معشوق بودیم
برای هم رفیق و یار بودیم
نمی دانم چه شد آن روز آن جا
که من گفتم نبینم هیچ او را
ولی قلبا نبود این آرزویم
دلم تنگ و چشم در آرزویش
چقدر خوبه که اون روزها تموم شد
هوای عاشقی از آن ما شد
عزیزم عاشقم عاشق تر از قبل
همیشه با توام افزون تر از قبل
خدایا کم خکن مهر و محبت
فزون کن عاشقیم افزون تر از قبل
نکن ما را جدا از هم خدایا
که می میریم از دوری هم ما
ای بهترین کسم تمتم دنیام تویی
خودت می دونی که بدون تو هیچم
اگر ناراحتت کردم ببخشید
می زاریم به حساب بچگی و دلتنگی
امیدوارم دیگه ازین مشکلات پیش نیاد
عزیزم دوست دارم